کد خبر 150594
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۰۸:۳۴

به روایت برادر شهید:

«رویای صادقه‌ی شهادتِ» محمد مهدی خادم الشریعه / پاسخگوی حضرت زهرا باش!

«رویای صادقه‌ی شهادتِ» محمد مهدی خادم الشریعه / پاسخگوی حضرت زهرا باش!

برادر شهید محمد مهدی خادم الشریعه گفت:پدر و مادرم علاقه‌ی خاصی به محمد مهدی داشتند، زمانیکه محمد مهدی قصد جبهه رفتن داشت مادرم مانع رفتن او می‌شد. برادرم همیشه به او می‌گفت اگر می‌توانی در قیامت پاسخگوی حضرت زهرا(س) باشی من جبهه نمی‌روم، مادرم در جواب محمد مهدی می‌گفت نمی‌تواند جواب حضرت زهرا را بدهد و هربار به این شکل او به جبهه می‌رفت.

به گزارش حیات، سردار شهید محمد مهدی خادم الشریعه متولد 1 خرداد سال 1337 در شهرستان سرخس است. فرزند آخر خانواده  بود، که در31 اردیبهشت سال 61 در ایستگاه حسینیه خط خرمشهر در سن 24 سالگی به شهادت رسید.

محمد تقی خادم‌الشریعه درباره برادر شهیدش به خبرنگار حیات گفت: آقا محمد مهدی پس از گرفتن مدرک دیپلم وارد سپاه شد. از همان جوانی‌ عاشق انقلاب و دفاع ازحق مردم بود. آغاز جوانی‌ او با قیام  و مبارزه مردم در دوران انقلاب اسلامی همزمان شد. در تمامی تظاهرات و راهپیمایی‌های ایام انقلاب شرکت داشت، و در پخش اعلامیه‌های  حضرت  امام  فعال بود که همین امر سبب شد ساواک  بارها برای دستگیری محمد مهدی نقشه  بکشد اما خوشبختانه موفق به دستگیری‌ او نمی‌شدند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سمت مسئول دفتری فرماندهی سپاه  پاسداران خراسان منصوب شد و دوره‌های آموزشی فشرده خلبانی و چتر بازی را در تهران سپری کرد و راهی جبهه‌های جنوب شد.


آقا مهدی آرزوی شهادت داشت


آقای صفایی که آن زمان رئیس فرماندهی سپاه خراسان رضوی بود به برادرم علاقه‌ی خاصی داشت، زمانی که جنگ شروع شده بود چند باری با هم به جبهه رفتند، اقای صفایی همیشه می‌گفت من  می‌دانستم  که محمد مهدی می‌خواهد شهید بشود به همین دلیل محمد مهدی را با خودم از جبهه برمی‌گرداندم  و اجازه ماندن در جبهه را به او نمی‌دادم.

آقا محمد مهدی سال 1360 در جبهه ماندگار شد. اولین  تیپی که برای خراسان تشکیل  شد  تیپ 21 امام رضا(ع) بود، که فرماندهی آن را به محمد مهدی دادند. برادرم  در بسیاری از عملیات‌ها حضور داشت، ازجمله عملیات  طریق‌القدس که برای آزاد‌سازی بستان انجام گرفت، همچنین در یکی از سخت‌ترین عملیاتی که در تنگه چذابه بود شرکت داشت  و فرماندهی آن عملیات را به عهده گرفت آنهم در شرایطی که شخص صدام حسین به عنوان فرمانده کل ارتش بعث به صحنه درگیری و جنگ وارد می‌شود و مستقیماً در عملیات حضور دارد که در نهایت هم با شکست مواجه می‌شود.


افطاری از دست رسول اکرم



صبح 27ماه رجب زمانی که برای نماز صبح از خواب بیدارمی‌شود همرزمانش به او یک سیب می‌دهند، محمد مهدی می‌گوید روزه هستم و دلم  می‌خواهد از دست رسول خدا میوه بگیرم و افطار کنم. پس از آن زمانی که با ماشین  به‌همراه چند تن از فرماندهان برای بازدید کردن از گردان‌ها  و جزئیات آن به خط مقدم  می‌رفتند، خمپاره‌60 در نزدیکی ماشین منفجر می‌شود و یک ترکش به برادرم اصابت می‌کند و شهید می‌شود.


رویای صادقه‌ی شهادت


شب قبل ازشهادت برادرم، خواب دیدم  که محمد مهدی  آمده و داخل خانه خوابیده است، بالای  سرش  رفتم  که  بیدارش  کنم  مادرم گفت: محمد مهدی خسته است بگذار استراحت کند، زمانی که خوابم  را برای مادرم  تعریف  می‌کردم  حدس  زدم  که محمد مهدی  شهید شده است.

محمد مهدی همیشه درنظم وانضباط نمونه بود. حتی همرزمانش در جبهه می‌گفتند همیشه  لباس‌هایش مرتب بود و لباس‌های نظامی خود را موقع خواب  زیر سرش می‌گذاشت که صاف باشد. چهره‌ آرامی داشت  و با اطرافیان  خود  خوش برخورد بود. خیلی  محتاط  بود انگار خودش می‌دانست که شهید می‌شود و برنمی‌گردد.  چون  بعد از شهادتش زمانی که به اتاق برادرم رفتیم تمام  وسایل  اتاق را با  یادداشت‌هایی مشخص کرده بود و انچه متعلق به سپاه بود، برچسب زده بود که آنها را به سپاه برگردانیم.



پاسخگوی حضرت زهرا باش


پدر و مادرم علاقه‌ی خاصی به محمد مهدی داشتند، زمانیکه محمد مهدی قصد جبهه رفتن داشت مادرم مانع رفتن او می‌شد. برادرم همیشه به او می‌گفت اگر می‌توانی در قیامت پاسخگوی حضرت زهرا(س) باشی من جبهه نمی‌روم، مادرم در جواب محمد مهدی می‌گفت نمی‌تواند جواب حضرت زهرا را بدهد و هربار به این شکل او به جبهه می‌رفت. 

انتهای پیام/ 

برچسب‌ها